قصه کودکانه صوتی حسن کچل
پیرزن قصه ما یه پسر تنبل و کچل داشت به نام حسن. همه به اون حسن کچل می گفتن. صبح تا شب تو خونه مشغول خوردن و خوابیدن بود و هیچ کار دیگه ای انجام نمی داد …
نسخه قدیمی قصه صوتی کودکانه حسن کچل
یکی بود یکی نبود غیر خدا هیچ کس نبود.
آی بچه ها یه قصه یه قصه ی سر بسته
ییایین بریم ببینیم توی اون تنور خاموش چه بچه ای نشسته
باهم میریم یواش یواش تا بشنویم بلکه صداش
صدا صدای آشناست شناختنش با شماهاست
خوب بچه ها شناختین حسن کچل، حسن کچل
اما حسن کچل بچه نیست حسابش از شما جداست
حسن کچل تنبله مردم آبادی رو جملگی کرده ذله
بس که صدا میزنه صبح شده آهای ننه
گشنمه و تشنمه مادر اون پیره پیر
از کارو بار حسن از زندگی شده سیر
در زمان قدیم در روستایی دور پیر زنی زندگی می کرد که هیچ کس رو نداشت جز پسری که اسمش حسن بود. این حسن آقای ما کچل بود. حتی یه تار مو هم به سر نداشت. سرش صاف صاف مثل کف دست. به همین خاطر همه بهش می گفتن حسن کچل. این حسن کچل یه عیب بزرگ داشت میدونین چه عیبی بچه ها ؟ تنبلی ….
بخش اول
بخش دوم
نوشته های مشابه
قصه کودکانه صوتی پیرزن و روباه
قصه کودکانه صوتی نمیخوام اتاقمو مرتب کنم
اینستاگرام زرافه جادویی را دنبال کنید