قصه کودکانه صوتی کدو قلقله زن
یکی بود یکی نبود. یه پیرزنی بود. یه روز خواست بره دیدن یه دونه دخترش . کارهاشو رو به راه کرد و در خونه اش رو بست و رفت و رفت و رفت تا رسید به کمرکش کوه، که یک دفعه یه گرگ گنده سر و کله اش پیدا شد، جلوش دراومد و گفت : آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا که وقت خوردنت رسیده…
نوشته های مشابه
قصه کودکانه صوتی گرگ و هفت تا بزغاله
قصه کودکانه صوتی خانه جدید خارپشت
اینستاگرام زرافه جادویی را دنبال کنید